در جستجوی عشق...
 
๑۩۞۩๑سرزمین عشق ๑۩۞۩๑
پنج شنبه 19 اسفند 1389برچسب:, :: 19:16 ::  نويسنده : vahid       

عذابم نده که انتظار کشیده ام

که در راه عشقت سختی ها کشیده ام

من در خیال خوش باور خویش

دنیایی پر از ستاره کشیده ام

دنیایی پر از نور/دنیایی پر از شور

دنیایی بری از رنج و گداز/پر از راه های باز

دنیایی که در آن آدمک به مترسک نمیخندد

دنیایی که گیتار با ناله نمی گرید

من آن دنیا را در خیال پرورانده ام

نه کلبه ای که در آن دم زدن جرم است

عاشق شدن گناه است

سخن گفتی سرکشی است

دوست داشتن بازی است

مهربانی خیانت است

من نخواهم زندگی در این کلبه را

کلبه ای که زخم های هر تازیانه اش

تا عمق جانت نفوذ خواهد کرد

بال های باز پروازهایش

عاقبت روزی جفا خواهد کرد

نخواهم زندگی در جایی که

رسم دل بستن و دل دادن در آن حذف شده

نخواهم زندگی در جایی که

رسم عشق ورزیدن از کتاب قانونشان زدوده شده

نخواهم زندگی در جایی که

آدمیانش ادعا دارند فقط

ادعای آدمیت٬ادعای مروت

ادعای رفاقت٬نه لجاجت

ادعای صداقت٬نه خیانت

ولی کجاست جای عمل؟

در قلب های چرکینشان؟

یا در چشم های رنگینشان؟

در ظلمت شب های دلشان؟

یا در زخم های زبانشان؟

آری نیست در این دنیا جز دو رنگی

جز زشتی٬نه قشنگی

کجاست آن بال های خسته عاشق؟

کجاست آن قطره های اشک معشوق؟

کجاست عشقی که پروانه نثار شمع میکرد؟

کجاست؟در این کلبه؟

نه٬این کلبه به آن میخندد

این کلبه آن را نمیفهمد

این کلبه نمیداند عشق چیست٬معشوق کیست

این کلبه فقط دو رنگی میشناسد و بس

پس در این کلبه کجاست جای عاشق؟

آری٬به دنبال رد پای معشوق...

آری٬باید بجوید رد پای عشق را

بجوید و بیابد و بگرید

به پای عطر عشقش٬نه خود او...

به پای خاطراتش ٬به پای چشم هایش

آری در این کلبه خطاست برای معشوق سوختن٬برای او گریستن

چون به ساکنان کلبه

کسی نیاموزد عشق را...

چرا!خالق به آن ها آموخت

ولی آن ها نمیدانند

کسی نداند گریستن و سوختن

باید بسوزد و بگرید

بگرید به خاطر رویاهایش

بسوزد به خاطر عشقش

بسوزد برای عشقی که سوخت در این کلبه

و بگرید برای جسمی٬که سوخت در این کلبه

میسوزم٬میگریم٬میخندم

برای عشقم٬برای تن خسته ام

و برای جسمی که توان خیانت کردن در آن نمیگنجد...

و در آخر سرم را با شرم بالا میگیرم

دست هایم را به سویش دراز میکنم

به سوی او که دنیا را همانگونه ساخت

آنگونه که من آن را در خیال پرورانده بودم

او اشک هایم را میبیند

او صدای دلم را میشنود

او به من نمیخندد

برای او گریستن خطا نیست

چون او میداند عشق چیست

او جواب عشق را با عشق میدهد... 





درباره وبلاگ

نام : غم نام خانواگي:بيسیک نام پدر:درد نام مادر: پريشاني نام پدربزرگ : درويش تنها نام مادربزرگ : سلطان غم محل تولد:ويرون شهر تاريخ تولد:يكي از روز هاي باروني شماره شناسنامه : عدد تنهايي شغل:منتظر وضعيت فكري:فقط سوال جرم:افراط درعاشقي تاريخ جرم:روز اول خوشي ساعت جرم:شروع تپش قلب محل جرم :آشيان دوست علت جرم:فقط زندگي وزن:به سنگيني بغض چند ساله قد:كمتر از خاك رنگ چشم:صورتي رنگ مو:همرنگ درد تحصيلات:پايه آخر بد بختي مدت محکوميت : حبس ابد چراغم : شمع سقفم : اسمان مونسم : شب کارم : حسرت يادم : انتظار تو دردم : فراغ فريادم : سکوت ارزويم :ديدار تو زندگيم : فقط تو ادرس : خيابان غمستان – ميدان تنهايي – چهارراه بدبختي – خيابان رنج – کوچه غربت
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ๑۩۞۩๑ سرزمین عشق๑۩۞۩๑ و آدرس bia2sarzamine-eshgh.LoxBlog .ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)